مغلطه مغلطه بافی!
این نام را من خود برای این مغلطه انتخاب کرده ام، در برخی منابع نام “این هم که یک مغلطه است که”، “that’s fallacy“ و“false charge of fallacy “ یا عبارات مشابه آمده است.
گاهی شما در مباحثه و مناظره و اساساً تفکر مهارت هایی را کسب می کنید و یکی از نشانه های این مهارت این است که می توانید مغالطات را تشخیص بدهید و ایرادهای منطقی به استدلال ها یا استدلالنما ها بگیرید. در مقابل شما هم طرفی قرار دارد که با شما در یک سطح از مهارت های فکری و تفکر نقادانه نیست. در چنین حالتی ممکن است شما مغالطاتی را در سخنان طرف مقابل تشخیص دهید و آنها را برجسته کنید تا موضع خود را در مناظره پیش ببرید یا تنها بحثی بهتر داشته باشید. چون طرف مقابل اهل تفکر نیست و صرفاً مدافع بی مایه یک سری افکار است ممکن است تحت تاثیر توانایی های شما در مغلطه یابی قرار بگیرد و چون شناختی از منطق و استدلال و مغالطات و غیره ندارد گمان می کند که شما در حال انجام یک “بازی” هستید؛ به این صورت که یک سری اسامی و کلمات جالب را بلدید و می توانید در بحث برای ساکت کردن طرف مقابل از آنها استفاده کنید. اینجاست که طرف مقابل شما هم تلاش می کند در این بازی شما شرکت کند. حال این “بازی” دستکم می تواند از سه الگو پیروی کند:
الگوی نخست:
1- شخص A مغالطه F را در استدلال شخص B پیدا می کند و آنرا تشریح می کند.
2- شخص B هم همان مغلطه را به صورتی غلط علیه شخص A بکار می برد.
الگوی دوم:
1- شخص A مغالطه F را در استدلال شخص B پیدا می کند و آنرا تشریح می کند.
2- شخص B یک مغلطه من در آوردی مانند F’ را می سازد و علیه شخص A استفاده می کند.
الگوی سوم:
1- شخص A استدلالی یا گزاره ای مانند P را برای شخص B مطرح می کند.
2- شخص B ادعا می کند که P مغالطه آمیز است و از مشخص کردن نوع مغالطه یا اثبات مغالطه آمیز بودن خود داری می کند.
دلیل مغالطه آمیز بودن مغلطه بافی
همانطور که در توضیحات آمد، طرف مقابل فرض کرده است که مغالطه یابی یک بازی است، حال آنکه چنین نیست. همین فرض غلط باعث می شود که مغلطه بافی یک مغالطه باشد. مغالطات موضوعی بسیار دقیق و جدی، قانونمند، تبیین پذیر و ریاضی وار هستند و قدمت این شاخه از منطق (اگر بتوان آنرا شاخه نامید) به هزاران سال پیش می رسد.مغالطات همچون ریاضیات از دیرباز تا کنون در حال تکامل بوده است. منطق دانان و فلاسفه مختلف روی مغالطات به جد کار کرده اند، مغالطات جدیدی معرفی کرده اند، در تعریف برخی مغالطات تغییر داده اند و مغالطه نماهایی را نیز منسوخ کرده اند و این مباحثات همچنان ادامه دارد. همانطور که کسی با ریاضیات بازی نمی کند و هر ادعای ریاضی باید قابل اثبات و محکم باشد، مغالطات هم همانگونه هستند.
مایلم باز هم تاکید کنم که مبحث مغالطات یک بازی نیست، منتها به دلیل اینکه طرف مقابل با این مبحث آشنایی ندارد گمان می کند که یک بازی است. همانطور که اگر به کسی که هیچ حساب نداند بگویید دو بعلاوه دو می شود چهار، ممکن است نیشخند بزند و بگوید هاها پنج منهای سه هم می شود شش!
چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟
شیوه روبرویی با این مغالطه، حمله کردن به پایه و بنیان آن یعنی نادانی نسبت به مبحث مغالطات است. طرف مغالط باید درک کند که مغالطات یک بازی نیست. مغالطات مشاعره، مباهله، یا مشاجره نیستند، اینکه من در سخنان تو یک مغلطه پیدا کرده ام به این معنی نیست که الان نوبت تو است که یک مغلطه در سخنان من پیدا کنی و اگر نکنی باخته ای. مغالطات یک علم و مهارت است و نیاز به آموختن دارد؛ داد کشیدن نیست که هر کسی توانایی انجام آنرا داشته باشد. بنابر این مهم ترین روش در مقابله با این مغالطه آموختن مبحث مغالطات به طرف مغالط است و این کار یا با توضیح و تدریس یا با معرفی منبعی همچون کتاب یا این نوشته ممکن است میسّر شود. شوربختانه کسانی که مرتکب این مغلطه می شوند معمولاً اساساً اهل فهم نیستند و این شیوه مبارزه تقریباً بیهوده است ولی چون احتمال عکس العمل مثبت هرچند کوچک وجود دارد به کار گیری این شیوه بخردانه مینماید.
در حاشیه این روش، به نکته دیگری نیز باید توجه داشت. وقتی کسی دیگری را محکوم به مغالطه می کند، دستکم دو چیز بر او فرض است:
1- نوع مغالطه را مشخص کند: مثلاً بگوید این یک “مغالطه قیاس مع الفارق” است. برای این کار طبیعتاً اگر نه با تمام مغالطات مهم، دستکم باید با این مغالطه بخصوص آشنایی داشته باشد.
2- اثبات کند که سخن یا استدلال طرف دیگر مصداقی از آن مغالطه است و فهم او از سخن طرف مقابل با منظور او از سخنش اینهمانی یا دستکم نزدیکی زیاد دارد.
گاهی ممکن است به دلیل آشکار بودن و آشنا بودن مغلطه برای همگان یا دستکم طرفین، از مورد 2 صرف نظر کرد، ولی هرگاه در مورد وظیفه 1 کوتاهی شود، از الگوی شماره سه مغلطه مغلطه بافی استفاده شده است و مغالطه ای روی داده است. ولی حق طرفی که محکوم به مغالطه کردن می شود همواره این است که از طرف مهاجم 1 و 2 را طلبکار باشد. در برخی موارد یک شخص به غلط دیگری را محکوم به مغالطه می کند، برای اینکه درک درستی از آن مغالطه ندارد یا اینکه به درستی سخن طرف مقابل را متوجه نشده در نتیجه او یک خطا را مرتکب شده که برخی همین را مغلطه False charge of fallacy می دانند ولی من این را لزوماً مغالطه نمی دانم چون پیروی عامدانه از یک الگو نیست بلکه بخاطر کج فهمی است که ممکن است صادقانه باشد.
این توهم که مغالطه یابی یک بازی است گاهی به دلیل استفاده افراطی از مغلطه یابی و انجام ندادن وظیفه 1 و 2 رخ می دهد. در برخی از مواقع وقتی کسی کمی با مغالطات آشنا می شود هر سخنی را مغلطه می خواند و مغلطه یابی برای او واقعاً به یک بازی تبدیل می شود. از این رو افرادی که با او روبرو میشوند نیز علاقه مند به شرکت در این بازی می شوند. با توجه به این مسئله یک راه دیگر برای مبارزه با این مغلطه استفاده درست از مغلطه یابی است. هدف از مبحث مغالطات نشان دادن این که همه استدلالها مغلطه هستند، یا پز دادن با کلمات درشت نیست. اگر چیزی واقعاً مغلطه نیست آنرا بی جهت مغالطه نباید خواند، وقتی چیزی مغالطه آمیز است و قصد داریم به مغالطه آمیز بودن آن اشاره کنیم باید حتماً نوع آن مغالطه را بشناسیم و اعلام کنیم و حتی توضیح دهیم که چه فهمی نسبت به این مغلطه داریم و چه تفسیری از آن داریم چون خود این فهم و تفسیر ممکن است خطا یا بحث برانگیز باشد، همین طور باید دست و دل بازانه اثبات کنیم که استدلال طرف مقابل آلوده به این مغلطه است. اگر چنین رفتاری پیش گرفته شود احتمال آن وجود دارد که اگر افرادی که با آنها بحث و مناظره می کنیم افراد فهیمی باشند اما با مغالطات آشنایی نداشته باشند درک کنند که مغلطه یابی یک بازی نیست و مهارت در آن به مطالعه و از آن مهمتر تفکر و دقت نیاز دارد و این دستکم از تعداد “مغلطه بافی ها” ممکن است کم کند.
مثال:
1-محمود- من سخنان شما را شنیدم، به نظر میرسد استدلال شما آلوده به مغلطه استدلال از سکوت است. شما عدم وجود ادلّه را، دلیل معتبری برای عدم فرض کرده اید.
کاوه- حرف شما هم مغلطه استدلال از حرف زیادی هست.
2-کاوه- به نظر من به دلیل اینکه میزان هوش آدمها با یکدیگر متفاوت است باید از آدمها انتظارات متفاوتی هم داشت.
محمود- این حرف شما یک مغلطه است.
کاوه- چه مغلطه ای است؟
محمود- همه آدمها با هم برابرند!
کاوه- ولی نگفتی چه مغلطه ای در استدلال من بود؟
محمود- چطور شما میتونید به من بگویید مغلطه می کنم، حالا من هم یکبار به شما گفتم!
3-محمود- از روی شباهت های انقلاب مردم تونس و انقلاب بزرگ فرانسه می توان به این نتیجه رسید که هردو سرنوشتی مشابه خواهند داشت.
کاوه- مقایسه این دو انقلاب به دلیل تفاوت های فاحش تاریخی و اجتماعی یک مغلطه قیاس مع الفارق است.
محمود- یعنی شما می گویید سرنوشتشان یکی نخواهد بود؟
کاوه- من نمی گویم که قطعاً یکی نخواهند بود، ولی من وجود چنین ضرورتی را انکار می کنم.
محمود- نه حرف شما خودش مغلطه قیاس مع الفارق است.
4-کاوه- از پرواز کردن برخی جانداران می توان نتیجه گرفت که انسان هم ممکن است بتواند بدون ماشین آلات و تنها با برخی ابزارهای ساده پرواز کند.
محمود- حرفهای شما کلاً مغلطه و سفسطه است. دیگر حاضرین لطف کنند نوع آنرا مشخص کنند.