مغلطه توسل به نتیجه باور
این مغلطه همچنین با نامهای Appeal to Consequences و Argumentum ad Consequentiam شناخته می شود و ارتباط نزدیکی با مغلطه “خواسته اندیشی” دارد.
شرح مغلطه
مغلطه توسل به نتیجه باور از مغالطات بسیار رایج در میان عوام است. بطور کلی این مغلطه هنگامی رخ می دهد که شخصی در مقام دفاع بجای حمله منطقی به استدلال یا ادعای طرف، متوسل به نتیجه ادعای حریف خود می شود و آن را به این دلیل که در صورت درستی عواقب بدی خواهد داشت رد می کند.
این مغلطه همچنین می تواند در موضع غیر دفاعی نیز مورد استفاده قرار گیرد و آن بدین صورت است که شخص مغالط بجای ارائه شواهد و استدلال در دفاع از ادعای خود به این قضیه تکیه می کند که پذیرش ادعای او سبب وقوع خیر و یا عدم پذیرش ادعای او سبب وقوع شر خواهد شد.
این مغلطه ممکن است در هریک از 4 الگوی زیر ظاهر شود:
1- گزاره X درست است، زیرا درستی X سبب خیر می شود.
2- گزاره X درست است، زیرا نادرستی X سبب شر می شود.
3- گزاره X نادرست است، زیرا درستی X سبب شر می شود.
4- گزاره X نادرست است، زیرا نادرستی X سبب خیر می شود.
روشن است که در مباحث مربوط به نتیجه باور (مثلاً بحث های اخلاقی) و هنگامی که در مورد “باید چه کنیم؟” صحبت می کنیم، بیشتر اوقات توسل به نتیجه باور بی ارتباط با درستی یا نادرستی ادعاها نیست و در چنین مباحثی یک مغلطه به شمار نمی رود.دلیل مغالطه بودنروشن است که دلیل مغالطه آمیز بودن “توسل به نتیجه باور” این است که نتیجه پذیرش درستی یا نادرستی یک گزاره هیچ تاثیری روی درستی یا نادرستی آن گزاره ندارد.
مشهور است که “حقیقت تلخ است”، البته نمی توان این گفته را بطور قطع درست دانست ولی یقیناً می توان گفت “برخی از حقایق تلخ هستند” و بطور کلی هیچ گارانتی و ضمانتی برای اینکه همه حقایق شیرین باشند به بشر داده نشده است، با این حال انسانهای عامی گاهی اینطور تفکر می کنند که گویا هر حقیقتی باید شیرین باشد و هرگاه چیزی شیرین نباشد لابد حقیقت نیست!
چگونه با این مغالطه روبرو شویم؟
واکنش طبیعی و غلط در مقابل مغالط این است که تلاش کنیم به او ثابت کنیم که او اشتباه می کند و قبول ادعای ما سبب وقوع شر نخواهد شد، بلکه وقوع خیر را بدنبال خواهد داشت. اما این واکنش مناظره و گفتمان را از مسیر خود خارج خواهد کرد و همان طور آنچه مغالط عامد از ما خواسته است را دو دستی به او تقدیم می کند، یعنی موضوع را از روی درست یا نادرست بودن باور ما بر روی این می برد که آیا این باور خوب است یا بد. بنابر این بهتر آن است که این واکنش تا جایی که ممکن است از ما نشان داده نشود و بدین شیوه تیر مغالط به سنگ بخورد.بهتر است بجای این برخورد نسنجیده و گاهی مخرب برای طرف مغالط توضیح داده شود که درستی یا نادرستی ادعای شما خود مسئله ای مستقل از خوب یا بد بودن نتیجه پذیرش آن است و این دو مسئله را نباید با یکدیگر خلط کرد. همچنین ممکن است گاهی برای او توضیح دهیم که ما نیز در اینکه نتیجه این باور خوب یا بد است با او همفکریم اما نتیجه باور چه خوب باشدچه بد باشد تاثیری روی درستی یا نادرستی ادعای ما نخواهد داشت این است که بجای قضاوت اخلاقی روی نتیجه باور بهتر است قضاوت منطقی روی درستی یا نادرستی خود باور انجام گیرد.
گاهی با مثالهای ساده میتوان این قضیه را به مخاطب خوب تفهیم کرد، برای نمونه می توان به او گفت که سخنش شبیه وزیر کشاورزی است که بیاید و بگوید “اگر امسال خشکسالی رخ دهد، قحطی خواهد آمد و نیمی از جمعیت کشور بر اثر گرسنگی و تشنگی خواهند مرد” و بعد هم نتیجه بگیرد که چون مرگ نیمی از جمعیت بد است و خوب نیست پس امسال خشکسالی رخ نخواهد داد!
همچنین خوب است به مغالط پخته تر از لحاظ فکری تذکر دهیم که موضع ما نسبت به حقیقت موضع طراح یا سازنده نیست، بلکه موضع کاوشگر و کشف کننده است، یعنی ما در جایگاهی نیستیم که حقیقت را آنچنان که “خوب” است بیافرینیم بلکه تنها دو کاری که ما می توانیم در قبال حقیقت انجام دهیم این است که حقیقت پنهان را آشکار کنیم (آنرا کشف کنیم) یا اینکه بگذاریم پنهان و نا آشکار بماند.
مثال1-
کاوه- من معتقد نیستم که زمانی مغولها بر کشور ما مسلط شده بودند.
محمود- ولی شواهد تاریخی چنین چیزی را تایید می کنند، از روی چه منکر این دیدگاه هستی؟
کاوه- چون این نشان میدهد که اجداد ما زیر بار زور و ستم رفتند و انسانهای فرومایه و مفلوکی بوده اند که مغولها توانستند خود را به آنها تحمیل کنند!
2-
کاوه- من به اختیار اعتقاد دارم نه به جبر.
محمود- خیلی جالبه، برای چه؟
کاوه- چون زندگی زیر جبر غیر قابل تحمل و بی معنی است. فکرش را بکن اگر ما همه مجبور باشیم آنچه انجام می دهیم را انجام دهیم آنوقت بطور کلی از بشر در قبال اعمالش سلب مسئولیت می شود.
3-
محمود- به نظر من پیروی نکردن از اصول مدیتیشن به شدت نابخردانه است.
کاوه- اینطور نیست، چون در این صورت باید نتیجه بگیریم که بیشتر مردم جهان نابخرد و ابله هستند.
4-
محمود- از نظر من تارک دنیا شدن پایه و اساس منطقی ندارد.
کاوه- چرا؟
محمود- چون روشن است که فرد پرتلاش زندگی شادتر و بهتری از یک تارک دنیا دارد و زندگی برای تارک دنیا دارای ارزش و معنی نیست.