این مغلطه همچنین با نام Fallacyof Composition شناخته می شود.
شرح مغلطه
مغلطه ترکیب در یک استدلال زمانی رخ می دهد که درستی حکمی در ارتباط با یک کل مبتنی بردرستی آن حکم در ارتباط با اجزاء آن کل باشد و انتقال مشروع آن حکم از اجزاء به کل میسر نباشد. به عبارت دیگر هنگامی این مغلطه رخ می دهد که شخصی مدعی درستی گزارهای در مورد اجزاء یک کل شود، و سپس نتیجه بگیرد که آن گزاره در مورد خود آن کل نیزصدق می کند.
الگوی کلی که این مغلطه به صورت زیر است:
1- گفته میشود که ادعای C در موردتمام اجزای یک کل مانند W درست است.
2- نتیجه گرفته میشود که ادعای W نیز درست است.
دلیل مغالطه بودن
دلیل مغالطه آمیز بودن “مغلطه ترکیب” این است که گاهی در کنار هم قرار گرفتن اجزاء یعنی ترکیب شدن آنها بایکدیگر، چینش و کنش و واکنش آنها نسبت به یکدیگر و ارتباطشان سبب به وجود آمدن خواصی می شود که با خواص تک تک اعضا متفاوت است. نمونه روشن برای این قضیه نمک است که از کلر وسدیم که هردو سمی هستند به وجود آمده است اما سمی نیست وخوراکی است. همچنین یک تیم فوتبال که از بهترین بازیکنان دنیا تشکیل شده است لزوماً تیم فوتبال خوبی نیست، چون ممکن است بازیکنان با یکدیگر هماهنگی نداشته باشند و یا مصدوم باشند.
البته روشن است که در برخیموارد این انتقال حکم از جزء به کل می تواندمعتبر باشد، برای نمونه به موارد زیر توجه کنید:
اجزاء این ساختمان آجری هستند، پس کل این ساختمان آجری است.
ساعت من از اتم ساخته شده است، اتم جرم دارد، پس ساعت من جرم دارد.
هر سی سی از این لیوان شیرفاسد است، بنابر این کل شیر درون این لیوان فاسد است.
لذا روشن است که ترکیب یک مغلطه رسمی نیست بلکه یک مغلطه غیر رسمی است با نگاه کردن به ساختار یک استدلال وکشف این که یک ترکیب است نمی توان حکم داد که این استدلال مغالطه آمیز است بلکه باید به انتقال حکم نگاه کرد و دید که آیا این انتقال معتبر است یا نه و این تصمیم گیری زمانی می تواند انجام گیرد که دانش کلی نسبت به وضعیت و اجزاء و خواص آنها وجود داشته باشد. در استدلال اغلب این بار بر گردن کسی است که استدلال حاوی ترکیب را مطرح کرده است نه منتقد.
چگونه با این مغالطه روبروشویم؟
بهترین راه برای روبرو شدن باشخص مغالط این است که برای او توضیح دهیم کل همواره لزوماً همان خواصی که اجزاءدارند را از خود بروز نمی دهند و اگرچه ممکن است نتیجه گیری این استدلال درست باشد ولی شیوه استدلال مناسب نیست و باید دلایل دیگری برایاثبات حکم اقامه شود.
معمولاً می توان این مغالطه را با چند مثال آشکار و ساده به شخص مغالط تفهیم کرد، برای نمونه می توان انتظار داشت مثال 6 و 7 را هر آدمی با هر میزان هوش درک کند.
مثال
1-
کاوه-نمک یک ماده سمی است و از خوردن آن باید خود داری کرد.
محمود- چرا؟
کاوه-چون نمک مرکب از سدیم و کلر است و این هردو سمی هستند.
2-
محمود- تیم ملی فوتبال ایران تیم بسیار حرفه ای و خوبیست.
کاوه-چرا؟
محمود- چون تک تک بازیکنان این تیم از بهترین بازیکنان جهان هستند.
3-
کاوه-به نظر من گربه یک جانور نامرئی است.
محمود- چرا اینطور فکر میکنی؟
کاوه-چون گربه از اتم تشکیل شده است و اتم نامرئیست.
4-
محمود- چرا برای من آبگوشت و سوپ جو سفارش دادی؟
کاوه-چون من می دانم هردو اینها را دوست داری، پس اگر در کنار هم باشند هم خوشت خواهد آمد.
5-
کاوه-در کشور ما قطارها چند برابر خودروهای معمولی سوخت مصرف می کنند.
محمود- از کجا چنین چیزی معلوم است؟
کاوه-چون یک قطار بیش از یک خودرو سوخت مصرف می کند.
6-
آرزو- من تصمیم گرفتم آن دامن قرمز و بلوز آبی و کفش سیاهم رابرای میهمانی امشب بپوشم.
کاوه-فکر نمیکنی لباس شصت رنگ بپوشی بی ریخت خواهد بود؟
آرزو- تو خودت به من گفته بودی که از آن دامن و آن پیراهنم راخیلی دوست داری و آن کفش را هم خودت برایم خریده ای. حالاچه شده است که نظرت عوض شده؟
7-
کاوه-من فکر می کنم هر کسی حق دارد به بینی دیگران مشت بزند.
محمود- چطور؟
کاوه-چون هر کسی حق دارد دستش را در هوا به سرعت حرکت دهد، و هر کسی حق دارد به هر کس دیگری نزدیک شود، بنابر این اشکالی ندارد اگر کسی به کسی نزدیک شود و دستش را سریع تکان بدهد.